داستان پیدایش شب...
خورشید بود
و روز،
جهان سیاهی نمی شناخت.
تا که یک روز،
ماه که توان مقابله با نور خورشید را نداشت
آرام به گیسوی زمین دست کشید،
زمین عاشق نوازش ماه شد،
بدون دیدن چهره او!!!!
و روی از خورشید بر گرداند.
ماه که از خود نوری نداشت،
وقتی زمین مبهوت دستان نوازشگرش بود،
آینه به دست گرفت
و نور خورشید را به چشمان زمین منعکس کرد،
اما هرگز نتوانست،
سیاهی گناهی را که کرده بود از دامنش پاک کند
و این چنین شد که
.
آیدین...
بشنو ازاین دل بریده چون کند یاران اسیر